غریب کوفه

21 آذر 1390 توسط صدف

شب‏های کوفه، نامردترین شب‏های عالم است.
شب‏هایی که دل علی را به آتش می‏کشید، اینک مسلم را دوره کرده است؛ مردی که مطلع غزلگریه عاشورا با نام او سروده شد، مردی که طلایه‏دار فداییان امام عشق، لقب گرفت.
مسلم می‏داند که پس از شهادتش چه بر سر یتیمان غریب‏تر از خودش خواهد آمد.
می‏داند که پا گذاشتن در مسیر حسین، یعنی سر و جان باختن.
می‏داند حسینی شدن، یعنی سرخ پر کشیدن.
کیست که کوفه را به نامردی نشناسد؛ وقتی که تنها مردان ایستاده‏ی کوفه، نخل‏های آن است؛ نخل‏هایی که بر غربت علی و فرزندش گریسته‏اند.
تو را می‏شناسم، تو را می‏شناسم     تو همرنگ خون خدایی، غریبه!
این دست‏های دراز مانده به سویت، دست بیعت نیست؛ دست‏های خیانت است؛ دست‏هایی که در آستین، خنجر کینه پنهان داشته‏اند، دست‏هایی که هرگز مطمئن نبوده‏اند.
این نامه‏ها که خورجین خورجین به سویت گسیل شده‏اند، با مرکب نامردمی نگاشته شده‏اند.
از نگاه کوفه، تنها آتش تردید می‏بارد و عصیان فاجعه می‏تراود.
کوفه جای مطمئنی نیست؛ مگر علی را جان به لب نکرد؟
مردان شهر، بامدادان با تواند و شامگاهان، بر تو.
اما هر چه بود، اتفاق افتاد.
آن هنگام که مسلم را غریبانه از دارالاماره بالا می‏بردند، نگاهش بارانی بود؛ دست بر آسمان داشت و چشم بر راه حجاز. از زمزمه‏اش، گلواژه‏ی نام حسین می‏بارید. آرزو می‏کرد که مولایش به کوفه نیاید؛ به شهری که مردانش آبروی هر چه مرد را برده‏اند؛ شهری که نامش را با سیاهی و دروغ، گره زده‏اند.
کوفیان رسم وفا نشناختند     یوسف خود را به چاه انداختند

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب
  • Atom: مطالب
  • RDF: مطالب
  • RSS 0.92: مطالب
  • _sitemap: مطالب
RSS چیست؟

آرشیوها

  • فروردین 1392 (1)
  • اسفند 1391 (3)
  • اردیبهشت 1391 (6)
  • فروردین 1391 (2)
  • اسفند 1390 (1)
  • بهمن 1390 (1)
  • دی 1390 (7)
  • آذر 1390 (19)
  • آبان 1390 (5)
  • شهریور 1390 (1)
  • بیشتر...

تدبر در قران

ساعت

منصوره

AbzarBlog Zekr Days -->
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس