مولاي من
زمانه ی عجیبی است!
برخی مردمان امام گذشته راعاشقند، نه امام حاضر را!
میدانید چرا؟!
امام ِگذشته را هرگونه بخواهند تفسیرمی کنند،
اما امام ِحاضر را باید فرمان ببرند.
وکوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند …
جواز لفظ برادر
+
سالهای سال پای این سروها نشسته است. هر چهار را به خون جگر آب داده است، پرورده است، بزرگ کرده است برای امروز.و امروز هر چهار را یکجا تقدیم میدان کرده است.از میان این چهار، عباس سر آنهاست؛ گل آنهاست و ماه آسمان آنهاست.و اما عباس تنها ماه آسمان خانه ام البنین نیست. ماه آسمان بنی هاشم است؛ بنی هاشمی که همه به زیبایی شهره اند و به رشادت مشهور.
عباس (عليه السلام برادر حسین (عليه السلام) است و هردو فرزند فاتح خيبر، طبیعی است که یکدیگر را برادر خطاب کنند.همه ايشان را برادر خطاب مي كنند،اما عباس هیچ گاه حسین (عليه السلام) را برادر خطاب نمی کند و نه ديگران را در مقابل حسین (ع) بال می گسترد و هر بار او را به الفاظی چنین می خواند:
- سید من! آقای من! مولای من! امام من! فرزند رسول من!
و در مقابل زینب:- بانوی من! سرور من! پیامبرزاده من!
و این یکی از ظرایف و شگفتی های “ادب” عباس است در مقابل برادر، حسین (عليه السلام)رهبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام.و همیشه در توجیه این ادب ظریف، پاسخی مودبانه تر و ظریف تر در آستین دارد:
حسین (عليه السلام) - جانم به فدایش - فرزند فاطمه (سلام الله عليها) است، دختر پیامبر؛ و من فرزند فاطمه (سلا م الله عليها) نیستم. اگرچه مفتخرم به فرزندی علی (عليه السلام) اما مادر او برترین زن عالم امکان است، فاطمه (سلا م الله عليها) است. من چگونه او را برادر بخوانم؟!یا باید او را تا خودم پایین بیاورم یا خود را تا او بلند بشمرم و برادر خطابش کنم، حاشا که این دو هر دو خلاف ادب است و جسارت به ساحت مقدس حسین (عليه السلام). راستی فرزندان حسین (عليه السلام) سکینه و رقیه هم او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ آن قدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند… ولی او حسین (عليه السلام) را برادر خطاب نمی کند.
اما در تمام طول عاشورا و در همه ارض کربلا فقط یک جا هست، یک لحظه هست که ناگاه لفظ برادر بر زبان عباس جاری می شود:
- “اخی! ادرک اخاک”
برادر! برادرت را دریاب
اینجا کجاست؟ این لحظه چه لحظه ای است؟!
این درست است که عباس در این لحظه در نهایت استیصال است. دشمن او را محاصره کرده و فهمیده است که او قصد جنگیدن ندارد؛ فقط می خواهد مشک آب را با امید به مقصد خیمه ها برساند و این به دشمن جسارت بخشیده است؛ آن قدر که هر دو دست او را بریده اند، عمودی آهنین بر فرقش فرود آورده اند، مشک امیدش را متلاشی کرده اند، سر و رو و چشم و اندام او را غرق تیر و نیزه ساخته اند و او را از اسب به زیر افکنده اند
اینها همه درست ولی هیچ کدام سبب نمی شود که عباس از آن ادب معهود خود عدول کند و حسین (عليه السلام) را برادر بخواند.
تنها یک چیز می تواند در آن لحظه غریب، عباس را مجاز یا وادار به ادای لفظ برادر کرده باشد و آن اینکه:فاطمه - سلام الله علیها - در آن لحظه غریب، در آن محاق مظلومیت با سر و موی آشفته حضور یافته باشد، سر عباس را پیش از آن که به زمین بیفتد بر دامن گرفته باشد و گفته باشد:- فرزندم ! پسرم! عباسم!
مادری فاطمه، فرزندی عباس… جواز ادای لفظ برادر…
- برادر! برادرت را دریاب!